
ن : mohsen vafaee

ت : سه شنبه 8 شهريور 1390

ز : 12:12
|
+
یک عمر مرا نفس کشیدی هرشب
با غصه به بن بست رسیدی هرشب
بیهوده به نام عشق بازی کردی
گرچه زدلم خیر ندیدی هرشب
چندیست که عشق را نمیخواهم من
در بند دلم ، اسیر یک آهم من!
صد قصهی نا نگفته دارم با تو...
چون یوسف سر گشتهی در چاهم من!
هی پشت سر هم تو مرا میخوانی
هی پشت در خاطرهها میمانی
از درد دلم بیخبری کاینگونه:
با زخم زبان قلب مرا میرانی
ای وای که درد من نمیدانی تو!
از شعر دلم غمم نمیخوانی تو
ای آنکه کمر به قتل من میبندی
برخیز که عشق را خودِ جانی تو
شب، گریه و درد... زندگی یعنی این
با درد نبرد... زندگی یعنی این
سرمشق غروب توی دفترچهی دل
بارانی و سرد.... زندگی یعنی این
:: برچسبها:
دل نوشته,